اولین روز دبستان باز گرد ،شادی آن روزهایم باز گرد، باز گرد ای خاطرات کودکی، بر سواراسب های چوبکی، درسهای سال اول ساده بود، آب را بابا به سارا داده بود، روز مهمانی کوکب خانم است ،سفره پر از بوی نان گندم است ،با وجود سوز و سرمای شدید، ریز علی پیراهن از تن می درید، تا درون نیمکت جا می شدیم، ما پر از تصمیم کبری می شدیم، گرمیدستانمان از آه بود، برگ دفترها به رنگ کاه بود، همکلاسیهای من یادم کنید، باز هم درکوچه فریادم کنید، کاش هرگز زنگ تفریحی نبود، جمع بودن بود و تفریقی نبود، یاد آن آموزگار ساده پوش، یاد آن گچها که بود، روی دوش ای دبستانی ترین احساس من، بازگرد این مشقها را خط بزن.
ارسال توسط بچه های سرچات
آخرین مطالب